قرارگاه وصال2

داغم از تنهایی و بی کسی های این روزا....

قرارگاه وصال2

داغم از تنهایی و بی کسی های این روزا....

درباره بلاگ

من یه دخترم....
یه دختری که شاید خیلیا بهش میگن مغرور...
یه سری ها هم بهش میگن زبون دراز و شیطون...
از این دو دست حرفا میتونم یه چیزی بگم...
آره تنهام...
تنهام و بغضمو پشت یه مشت زبون درازی قایم میکنم....
تنهام و پر از بغض و بی کسیم...
کاش کسی دست تنهاییامو بگیره...
خودم به درک...
کمر آرزوهام بین سجده های تمنام شکسته......

آخرین مطالب
۱۷ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۴۷

ey kash

ای کاش
خیابانی را
برای روز مبادا
نگه داشته بودم !
چه می دانستم
تو میروی
و من می مانم
با شهری پر از
خیابان های لبریز خاطره...

مهدیه توحیدی
۰۵ بهمن ۹۴ ، ۲۱:۵۸

دخترم...

دختری دارم
شبیه خودم
با چشمهایی که
همه دنیایش از پشتش دیده می‌شود
خودم فدای صورت ماهش میشوم
اما کاش
مثل مردها شود
و همیشه از پس هر زمین خوردنی بر خیزد
مهربانی را یادش می دهم
اعتماد را هم اما یادش می دهم
همه دنیایش را با مادرش قسمت کند...
حتی خطاهایش را
آن وقت هیچ وقت تنها نمی ماند...
و آرزو میکنم
بسیار بخشنده تر
بسیار مهربان تر...
از خودم باشد.

مهدیه توحیدی
۲۴ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۵۴

ده سال بعد....

ده سال بعد از حال این روزام

 

با کافه های بی تو درگیرم

 

گفتم جهان بی تو یعنی مرگ

 

ده سال ِ رفتی و نمی میرم

 

ده سال بعد از حال این روزام

 

تو توی آغوش یکی خوابی

 

من گفتم و دکتر موافق نیست

 

تو بهتر از قرصای اعصابی

 

ده سال بعد از حال این روزام

 

من چهل سالم می شه و تنهام

 

با حوصله ،قرمز،سفید ، آبی

 

رنگین کمون می سازم از قرصام

 

می ترسم از هر چی که جا مونده

 

از ریمل ِ با گریه ها جاری

 

از سایه روشن های بعد از ظهر

 

از شوهری که دوستش داری

 

گرم ِ هم آغوشی و لبخندین

 

توُ بستر ِ بی تابتون تا صبح

 

تکلیف تنهاییم روشن بود

 

مثل چراغ ِ خوابتون تا صبح

 

ده سال ِ که لب هام و می بندم

 

با بوسه های تلخ هر جایی

 

ده سال ِ وقتی شعر می خونم

 

لبخند ِ روی صندلی هایی

 

یه عمر بعد از حال این روزام

 

یه پیرمردم توی ِ یه کافه

 

بارون دلم می خواد، هوا اما

 

مثل موهای دخترت صافه


مهدیه توحیدی
۱۵ آبان ۹۳ ، ۲۰:۴۹

بغض.....


 

چه تفاوت عجیبی ست....

میان بغض کردن من و بغض کردن تو.....

بغض من چونه ام را میلرزاند و

بغض تو تمام دنیایم را.......

عکس های غمگین از لحظات تنهایی

مهدیه توحیدی
۲۳ مهر ۹۳ ، ۱۹:۳۱

تمام نکرده هایم.....


حالم دارد بهم میخورد...

عقده کرده ام،

بغض کرده ام،

تنفر در قلبم جمع کرده ام....

حتی گاهی گریه هم کرده ام.....

تمام نباید هارا کرده ام...

فقط نمیدانم چراهنوز تو را فراموش نکرده ام.....

مهدیه توحیدی
۱۴ مهر ۹۳ ، ۱۹:۲۸

دلتنگ


دلم برای هوای نگاه تو تنگ میشود؛

وقتی که در هوای بی نگاه تو نفس میکشم....

 

دلم برای صدای خش دارت هم تنگ میشود؛

وقتی که صدای بی خش روزگار لحظه های نبودنت را ر ذهنم خش می اندازد.......

 

دلم برای سردی دستهایت هم تنگ میشود؛

وقتی که دستانم بی دستانم گرم میشود.....

 

دلم برای تمام بدی هایت هم تنگ میشود؛

وقتی که بی تو حال من خوب میشود......

مهدیه توحیدی
۰۸ مهر ۹۳ ، ۱۹:۱۴

خط خطی


خط خطی میکنم بر صفحه روزگار.....

گاه خودکارم کم می آورد....

بادست خط میکشم.....

دستهایم خسته میشود.....

با فریاد خط میکشم....

صدایم میگیرد....

سکوت میکنم.....

سکوت میکنم و خطی عمیق بر صفحه روزگار به جا میگذارم.......

مهدیه توحیدی
۲۶ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۰۸

اعتراف

اعتراف
اعتراف میکنم..
با اینکه سخته ..
و یا شاید بیشتر از اون تلخه ..
اما باید اعتراف کنم ..
باید اعتراف کنم که اشتباه فکر میکردم ..
باید اعتراف کنم سخت تر از اونیه که فکر میکردم ..
آره باید اعتراف کنم که منم یه آدم هستم ..
یه آدم با همه ی نیازهای آدمیت ..
با همه خودخواهی های یه آآآآآآآدم..
آره فقط یه آدم معمولی ..
 معمولیه معمولی ..
 آره تلخه ..
اعتراف همیشه تلخه..
اما باید اعتراف کنم که هر چی تلاش کردم که عشق من یه عشق زمینی نباشه..
رنگ خواسته های زمینی نگیره..
 اما نشد.. هر چی باشه منم زمینیم .. با همه خواسته های زمینی..
 آره اشتباه بود هر چی فکر میکردم ..
فکر میکردم میتونم تا آخر دنیا تو رو دوست داشته باشم.. فقط دوست داشته باشم از ته قلب.. و با شادی تو شاد باشم ..
 اما نخوام که پیشم باشی..
نخوام که محبتت برای من باشه.. نخوام که نگاهت و همه ی فکرت برای من باشه..
 فکر میکردم فقط اگه تو شاد باشی.. فقط اگه تو بخندی .. برام کافیه
 اما باید اعتراف کنم.. عشق من هم محکوم به زمینی بودن هست.. محکوم به همه خواستن ها ی آدمیت ..
 اینکه باشی .. برای همیشه برای من باشی .. دوستم داشته باشی .. نگرانم باشی..حامیم باشی ..
باشی برای روزهایی که چشمهام بارونیه ..
 باشی برای روزهایی که دلم تنگ و ابریه ..
باشی برای اینکه یه لحظه بتونم با خیال راحت به هیچ چیز فکر نکنم .. به این امید که تو هستی و مراقب همه چیز  ..

آره این نهایت خودخواهیه ..
نهایت خودخواهیه یه عاشق ..
اما آخه منم یه آدمم ..

 فقط یه آدم..

مهدیه توحیدی